آن صداها به کجا رفت
صداهای بلند
گریه ها،قهقهه ها
آن امانت ها را آسمان آیا پس خواهد داد ؟
پس چرا حافظ گفت؟
آسمان بار امانت نتوانست کشید
نعره های حلاج
بر سر چوبه ی دار به کجا رفت کجا ؟
به کجا می رود آه
چهچه گنجشک بر ساقه ی باد
آسمان آیا این امانت ها را
باز پس خواهد داد ؟
پ.پ : --------------
در هم شکسته کشتی جا مانده در دریا
باید من از چشم انتظاری دست بردارم
در اوج حالی خوش دلِ تنگم پریشان است
یک دل نه صددل عاشقم اما گرفتارم
ذوق تماشای تورا دارم ولی افسوس
,
باید تورا با دست خود بر باد بسپارم
پوکیده ام مثل درختی خشک و میدانم
تابوت می سازند با این چوبه ی دارم
مرده و زنده , خشک و تر , باید بسوزانی
گربیخ پیدا کرده از بخت بدم کارم
دیوار تا دیوار دیوارم فقط دیوار
دیوارم و از شکل و روی خویش بیزارم
باتو خیالی نیست و بی تو خیالی نیست
باشد خیالی نیست اما دوستت دارم
مهدی نژاد هاشمی
درباره این سایت